از دل های سوخته تا خدا راهی نیست.

زنگ تلفن همراهم به صدا در اومد

از بهزیستی بود، گفتند باهم بریم خونه یک آبرومند نیازمند

به همراه اقای فلاح ریاست بهزیستی شهرستان و سرکارخانم حسن پور رفتیم منزلِ اون خانواده. بقیه اش روببینید

قول تخلیه چاه که معضلی بود و سبد کالا تا آخر قرارداد ست تو اون خونه و لباس بچه ها و هزینه تحصیل.

فعلا همین تا انشالله بعدش حامی پیدا بشه به امید خدا  


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها